Friday, September 12, 2008

برابرهای پارسی برای واژه​های بيگانه - ۲
اينبار هم​ارز پارسی دسته​ای از واژه​های بيگانه​ی ناتازی را گردآوری کرده​ام. اميدوارم که برايتان سودمند باشد:
آباژور = شيدتاب
آبونمان = همبازش
آبونه = همباز
آتليه = هنرکده
آرشیو = بایگانی
آس = تکخال
آسانسور = بالابر
آلبوم = ارژنگ
آمبولانس = بيماربر
آنارشيست = آشوب خواه
آنارشيسم = آشوب خواهی
آنتی تز = پاد نهاد، پاد نهشت
آنونس = پیش پرده
آوانتاژ = آیپا
آوانس = پيشی
آوانس دادن = پيشی دادن
آی کيو = هوشبهر
اپیدمی = همه گيری
اپیلاسیون = موکـشی، موکـَنی
اتوپیا = آرمانشهر
اتوماتيک = خودکار، خودبخود
اتومبيل = خودرو
استاندارد = اِستانده
استراتژی = راهبرد
استراتژيک = راهبردی
اسکن = پوییدن
اسکنر = پویشگر
اگزوز = فـَکـَز، دودبَر
الكترومغناطيس = كاهنربايی
الکتريکی = کهربايی
انيميشن = پويانمايی
اورژانس = هَروانگـَه
ایدئولوژی = آرمانمندی
ایده = آرمان، اندیشه
ایده​آل = آرمانی
ایده​آلیست = آرمانگرا
ایمیل = راينامه، رايانامه
بالکن = ایوان
بیوگرافی = زندگینامه، سرگذشت نامه
بوکس = مشتزنی
بولتن = گزارش نامه
پاراگراف = بند
پارتیشن = دیوارک، دیوارچه
پارکینگ = خودروگاه
پاساژ = تیمچه
پاسپورت = گذرنامه
پانسمان = زخم بندی
پرستیژ = منش
پروسه = فرآیند
پروژکتور = شيداَفکن
پروژه = پيرنگ، پيش افکند
پستچی = نامه رسان
پودر = خاکه، گرد
تئوری = دیدمان، نگره
ترافیک = شدآمد
ترمينال = پايانه
ترن = رستال
ترور = دهشت افکنی
تروريست = دهشت افکن
تِست = آزمایش، آزمون
تِست کردن = آزمودن
تکنولوژی = فناوری
تکنیک = شگرد، روش
توریست = گردشگر
توریسم = گردشگری
تونل = دالان
تیراژ = شمارگان
دِربی = شهرآوَرد
دِکور = آذينه
دمکرات = مردم سالار
دمکراتيک = مردم سالارانه
دمکراسی = مردم سالاری
ديافراگم = روزنه، دهانه، پرده
دیاگرام = نمودار
دیکتاتور = خودکامه، خودرای
دیکتاتوری = خودکامگی، خودرایی
رادیواکتیو = پرتوزا
رادیوتراپی = پرتودرمانی
راديولوژی = پرتوشناسی
راديولوژیست = پرتوشناس
راندمان = بازده
ريتم = رون
ريل = تيرال
سمبل = نماد
سمبلیک = نمادین
سمينار = همکاوی، هم انديشی
سنتز = هم نهاد، هم نهشت
سوژه = جُستار، باره
سيستم = سامانه
سیفون = آبشویه
سينما = توژ​نما
شانس = بخت
شوفاژ = گرماگر
شیک، مطابق مُد = پازوار
فانتزی = سيميا
فتوکپی = رونوشت
فتوکپی گرفتن = رونوشت گيری
فراکسيون = جرگه
فرکانس = بسامد
فرمول = دیسول
فولکلور = توده شناسی، فرهنگ مردم، مردمی
فيزيوتراپ = ورزدرمانکار
فيزيوتراپی = ورزدرمانی
فيلتر = پالایه
فيلم = توژه
فيلم سينمايی = توژه​ی توژنمايی
کاپیتان = ناخدا، سروان
کاپیتان (ورزشی) = سرگروه
کادو = ارمغان
کامپيوتر = رايانه
کپی = روبرداری
کپی کردن = روبرداری کردن
کريدور = راهرو
کلروفیل = سبزینه
کمپوت = خوشاب
کميته = همگماشت
کميسون = همگمارش
کنفرانس = همایش، گردهمايی
کوپن = کالابرگ
کورتاژ = افگانه کردن
کِيس = پوسته
گالری = نگارخانه
گریم = چهره پردازی
گریمور = چهره پرداز
گمرک = پاژگاه
گیشه = باجه
ليست = سياهه
مارک = اَنگ
ماشين = ميوانه
ماکت = کهسازه
مانور = رزمايش
ماوس = موشواره
مايکروويو = ورميزه
مدال = نشان
مُد = پاز
مغناطيسی = آهنربايی
مکانيزم = سازوکار
موتور = پيشرانه
نت = نوا نگار
نت نويسی = نوا نگاری
نوستالژی = اندمه
واکسیناسیون = مایه کوبی
وبسایت = تارنما
هال = سرسرا
هَک = رخنه
هَک کردن = رخنه کردن
هَکر = رخنه گر
هلی کوپتر = بالگرد، چرخبال

نظر_

..........................................................................................................................................

Friday, September 05, 2008

برابرهای پارسی برای واژه​های بيگانه - ۱
در راستای تازی زدایی از زبان پارسی من دسته​ای از واژه​های نازیبای تازی و هم​ارزهای پارسی آنها را گرد آورده​ام. اميدوارم که
برای همه سودمند باشد:
ابواب جمعی = گروه همکاران، کارکنان
اتحاديه​ی صنفی = انجمن همپيشگان
اتفاق غيرمنتظره = پيشامد ناگهانی
اثنی عشر = دوازدهه
احد الناس = آدم، کس، مردم
احسن الخالقين = نيکوترين آفريدگار
استراق سمع = شنود، دزدکی گوش کردن، گوش ايستادن
اطلاع ثانوی = آگاهی پسین
اعتصاب غذا = گرسنه نشينی
اعمال شاقه = کارهای سخت
الهيات = يزدان شناسی
بلااستفاده = بی بهره، ناسودمند، ناکارا
بلاتکليف = بی​ برنامه ، سر در گم
بلافصل = پيوسته
بلامانع = بی بازدار، بی گير، به آسانی، روا
بلامنازع = بی ستيز
بلاوصول = دريافت نشده، سوخت شده
بين النهرين = ميانرودان
تبارک و تعالی = بزرگ و برتر
جرثقيل = گرانکش
جهاز هاضمه = دستگاه گوارش
حبس ابد = زیستکرد بند، بند تا پایان زندگی
حتی الامکان = تا جايی که شد، تا بتوان
حسب الامر = به دستور
حسن ختام = نکویی پایان، پایان خوش
حق التحقيق = پژوهانه
حق التدريس = آموزانه
حق الزحمه = دستمزد
حق السکوت = خموشانه
حق الناس = داد مردم
حق عبور = گذرانه
حقوق = سزاشناسی، دستمزد
خارق العاده = شگفت انگيز، فراپندار
دايره المعارف = دانشنامه
در اسرع وقت = هرچه زودتر
رقيق القلب = مهربان، نازک دل، زودرنج
زايد الوصف = بيان ناشدنی، بسيار زياد
ساکن = باشنده
سريع السير = تيزرو، تيزگام
سفينه​ی فضايی = کشتی کيهانی، کشتی کيهان نورد، کشتی کيهان پيما
سلسله جبال = رشته کوه
سوء هاضمه = بدگواری، نگواردن
شاهدان عينی = گواهان چشمی، چشم گواهان
شدید اللحن = درشت گوی، تند گوی، تند، با درشتی
شخصيت حقوقی = هستی سزايی
شخصيت حقيقی = هستی راستين
صعب العبور = سخت گذر
صعب العلاج = سخت درمان
صور فلکی = چهرگان سپهری
ضرب الاجل = زمان انجام، گاه انجام
ضرب و شتم = لت و کوب، کتک و دشنام
ضعيف الجثه = بی بنيه، ریزهیکل، لاغر
ضعيف المزاج = بی بنيه
ضعيف النفس = سست اراده
عاليرتبه = والا جايگاه
عدم موفقيت = ناکامی
عدم حضور = نبودن
عدم اعتماد بنفس = نبود خودباوری، خودباوری نداشتن
عرفان = دل آگاهی
عزای عمومی = سوگواری همگانی
عطف به ماسبق = برگشت به گذشته
عظيم الجثه = کلان پيکر
علی الحساب = پيش دريافت، پيش پرداخت
علی الخصوص = به ويژه
علی السويه = يکسان، برابر، بی برتری
علی الطلوع = سپيده دم، هنگام برآمدن آفتاب
علی الظاهر = چنين پيداست، چنانکه پيداست، گويا
علی القاعده = بنا به روال
علی ای حال = به هر روی
عوارض جانبی = پيامدهای کناری
غواص = آب نورد
غیر قابل تحمل = برنتافتنی، تاب نیاوردنی
غیر قابل فهم = درنیافتنی، فرانیافتنی
غير قابل قبول = ناپذيرفتنی
غیر انتفاعی = ناسودبر
غیر عادی = نابهنجار
غیر مجاز = ناروا، ناشایا
غیر مطلوب = نادلپذیر
غیر ممکن = ناشدنی، نشد
غير منتظره = ناگهانی، نابهنگام
فارغ البال = آسوده دل
فارغ التحصيل = دانش آموخته
فلسفه = فرزانش
فوق العاده = شگفت انگيز، فرابرنامه، بی اندازه
فی الفور = در دَم
فی الواقع = به راستی
فی نفسه = به خودی خود
فيلسوف = فرزانه
قابل قبول = پذيرفتنی
قابل قسمت = بخش پذير
قاتل بالفطره = آدمکش مادرزاد
قانون = آيين، دات
قرون وسطی = سده​های ميانی
قسی القلب = سنگدل
قوه​ی تخيل = نيروی پندار، نيروی پنداشتن
قوه​ی قضاييه = نيروی دادرسی
قوه​ی مقننه = نيروی آيين گذاری
قوه​ی مجريه = نيروی کارگزاری
کان لم یکن = بازبرده، بی​نشان شده
کثيرالانتشار = پرشمارگان
کلهم اجمعین = همگی
کما فی السابق = همچون پيش
کماکان = همچنان
لوازم التحریر = نوشت افزار
مادام العمر = تا پایان زندگی، برای همه​ی زيستکرد
ماوراالنهر = ورارود
متاسفانه = شوربختانه، نگونبختانه، بدبختانه
متفق القول = يک زبان
مثمر ثمر = کارساز
مسابقات بين المللی = هماوردی​های فرامرزی
مشترک المنافع = همسود
مصاحبه = پرسانی
مصاحبه کردن = پرسان شدن
مطالبات بلاوصول = بستانکاری​های سوخت شده
مع الاسف = شوربختانه، نگونبختانه، بدبختانه
مع الوصف = با اینهمه
مع هذا = با اینهمه
معلوليت جسمی = ناتوانی بدنی
معلوليت روحی = ناتوانی روانی
معنی = چَم
مفقود الاثر = ناپديد
مقيم = ماندگار
ملاء عام = آشکارا، پیش چشم همه، برابر همگان
ممکن الوجود = شايسته​ی هستی
ممنوع المصاحبه = پرسان بازداشته
من حیث المجموع = رویهمرفته
منجم = ستاره شناس
منطق = چَم آوری
منطقه​ی آزاد تجاری = آزادگاه بازرگانی
منظومه​ی شمسی = کهکشان خورشيدی
ناقص الخلقه = دُژ اندام
نجات غريق = جانبان
نجوم = ستاره شناسی
نقطه​ ثقل = گرانيگاه
نقطه عطف = = چرخشگاه
نقطه نظر = نگرش، ديدگاه
نصف النهار = نيمروزگاه
نظريه​ی مجموعه​ها = نگره​ی دسته​ها
واجب القتل = سزاوار کـُشتن، کـُشتنی
واجب الوجود = بايسته​ی هستی
واجد شرایط = شايسته، دارنده​ی شايستگی
ولاغير = و ديگر هيچ
هیات تحریریه = گروه نويسندگان
يعنی = بدين چَم، به چَم

نظر_

..........................................................................................................................................

[Powered by Blogger]