Wednesday, October 29, 2003

نقش پدر در فيلم‌‌های جديد
در فيلم‌های چند دهه پيش پدر سمبل قدرت ، معرفت، اراده‌ی خلل ناپذير و تکيه‌گاه بود. اما با نگاهی به نقش پدر در فيلم‌های اخير می‌بينيم که پدرها موجودات مستاصلی هستند که هر چقدر هم تلاش می‌کنند روشن‌فکر باشند و خودشان را با تغييرات نسل جديد سازگار کنند ، باز هم در برابر اعمال و افکار فرزندانشان شگفت‌زده می‌شوند و در سردرگمی دست و پا می‌زنند. يکی از نمونه‌های سمبليک اين پدرها، پدر در فيلم American Pie است.
پدرهای قديمی برای حفظ جايگاه محکمشان مجبور بودند تا حدی خودخواه باشند و اراده و سلطه‌ی خودشان را به فرزندانشان تحميل کنند. اما پدرهای نسل جديد که خود قربانی سلطه‌ی پدرهای قديمی بوده‌اند، با سعی بر اينکه بايد به حقوق فرزندانشان بيشتر توجه کنند، از سلطه و قدرت دست کشيده‌اند.
شما کدام پدرها را می‌پسنديد، پدرهای جديد يا پدرهای قديم؟

نظر_

..........................................................................................................................................

Saturday, October 25, 2003

قراردادم در شرکت محل کارم تا پايان سال جاری ميلادی تمديد شد.

نظر_

..........................................................................................................................................

Monday, October 20, 2003

اون پسری که پيش از اين درباره‌اش نوشته بودم (همون امير که اندی شده) کار پيدا کرد! کسانی هستند که دو سال بيشتره دنبال کار می‌گردند ولی پيدا نمی‌کنند. اون اومد و زد و برد! اين هم نتيجه‌ی انگيزه و رو داشتن است.

نظر_

..........................................................................................................................................

Saturday, October 18, 2003

پارو را گم کرده‌ام

قايقم به هر سو می‌رود و من نشسته در آن به دور و بر می‌نگرم. تا چشم کار می‌کند دریاست، دريايی بيکران. گاه طوفانی و خشمگين، گاه آرام و رام. گه هراس‌انگيز و گه دل‌انگيز. و قايق مرا با خود می‌برد. آه، پارو را گم کرده‌ام. آهای قايق مرا با خود به کجا می‌بری؟ آيا بايد خود را به تو بسپارم و بی‌تشويش به سرنوشت اعتماد کنم؟ کاش می‌توانستم بپذيرم و دغدغه‌ی پارو و پاروزدن را نداشتم. آن وقت به جای اين که به دنبال پارو بگردم به آبی آسمان و دريا خيره می‌شدم و خود را به تو می‌سپردم و اگر بخت با من يار می‌بود بی‌پارو و تنها با کمک امواج به جزيره‌ام می‌رسيدم. ولی افسوس که اين گونه نيستم. من می‌خواهم قايقم را خودم برانم.

نظر_

..........................................................................................................................................

Monday, October 13, 2003

چه زيبا هستند چشم‌اندازهای پاييزی. ما به تماشای رنگارنگی طبیعت در فصل خزان رفتيم. چه سخاوتمند است طبیعت در رنگ‌آمیزی درختان پاييزی. چه با حوصله و گوناگون هر درختی را به رنگی درآورده است.
امروز روز شکرگزاری و تعطيل همگانی بود. ما هم با پناه بردن به دامن طبیعت به خوبی از اين روز دل‌انگيز استفاده کرديم و لذت برديم. بايد ارزش این آخرين روزهای گرم و خوب را دانست. پيش از آنکه سرمای بی‌امان ما را دست کم شش ماه از هوای آزاد فراری دهد.

نظر_

..........................................................................................................................................

Monday, October 06, 2003

زن نوع اول: در ايران که بوديم من حتی يک روز از عمرم را هم کار بيرون نکرده بودم (با افتخار)، ولی اينجا مجبور شدم کار کنم (با افسوس)، به خاطر کمک به شوهرم (با احساس فداکاری و منت).

زن نوع دوم: (در حالی که با اکراه وظايف کاريش را انجام می‌دهد) من نه در ايران مجبور بودم کار کنم نه در اينجا مجبورم (با غرور). فقط توی خانه حوصله‌ام سر می‌رود. البته از اين جور کارها خوشم نمی‌آيد. به محض اينکه يک کار باکلاس‌تر پيدا کنم، کارم را عوض می‌کنم.

زن نوع سوم: من توی ايران کارم خيلی باکلاس بود. در واقع مدير بخش‌مون بودم و سی تا کارمند زير دست من کار می‌کردند. حالا اينجا مجبورم کارهايی را انجام بدهم که در شان تحصيلات و کلاس من نيست. اين خيلی به من فشار مياورد و داغونم می‌کند. قبلا هرگز کسی به من دستور نداده بود و اين من بودم که برای زیردستام تعيين تکليف می‌کردم.

زن نوع چهارم: من توی ايران خانه‌دار بودم. بعد از اينکه اومديم اينجا تصميم گرفتم برم کار کنم. خوشحالم از اينکه می‌تونم توی جامعه باشم و درآمد هم داشته باشم (خشنود).

زن نوع پنجم: من توی ايران هم کار می‌کردم، اينجا هم کار می‌کنم. تغيير زيادی برای من به وجود نيامده. آدم در ازای بدست آوردن بعضی چيزها، چيزهای ديگری را از دست می‌دهد و من اين را پذيرفته‌ام.

اگر جزو دسته‌ی يک، دو يا سه هستيد فکر مهاجرت را از سرتان بيرون کنيد و به زندگی سعادتمند خود ادامه دهيد. اگر جزو دسته‌ی چهار يا پنج هستيد می‌توانيد به تلاش خود ادامه دهيد.
شاد باشيد

نظر_

..........................................................................................................................................

Saturday, October 04, 2003

..........................................................................................................................................

[Powered by Blogger]