Thursday, March 27, 2008

غذای ايرانی
من و خنگ خدا همه جور غذا دوست داريم، از ژاپنی و چينی گرفته تا هندی و مکزيکی. در واقع می​شه گفت هيچ غذايی نيست که ما دوست نداشته باشيم! ولی نمی​دونم چرا خوردن غذای ايرانی برای من اينقدر آرامش بخش است. هنگامی که قرمه سبزی می​خورم همان آرامش قديم تمام وجودم را لبريز می​کند. راستی خنده ​داره که ميان اين همه روش​های مديتيشن و ايجاد آرامش، من با قرمه سبزی آرامش پيدا می​کنم! :)

نظر_

..........................................................................................................................................

Thursday, March 20, 2008

..........................................................................................................................................

Saturday, March 01, 2008

من آذربايجانی​​ام و پدر و مادرم هر دو زاده​ی اردبيل هستند. اگرچه در تهران به دنيا آمده و بزرگ شده​ام با اين وجود به روانی می​توانم به زبان ترکی آذربايجانی صحبت کنم.
باید بگویم که به نظر من اين حق هر کودک است که بتواند به زبان مادری​اش بخواند و بنويسد. اما به اين بهانه همه چيز را زير سوال بردن و دعوای آذری و فارس راه انداختن را هرگز نمی​توانم بپذیرم. نمی​توانم بپذیرم که برای آذری​ها به هر قیمتی که شد هویت تازه درست کنیم و بخواهیم آنها را به کشور عزيزمان ايران بدبين کنيم.
چندی پیش در يکی از سايت​های انگليسی زبان وابسته به جمهوری آذربايجان خواندم: "در قرن نوزدهم ملت آذربایجان از دو سو مورد تهاجم دو کشور روسیه و ایران قرار گرفت! در جنگ نابرابر و خونینی که در گرفت با وجود مقاومت دلیرانه​ی مردم آذربایجان در آخر آنها شکست خوردند و آذربایجان دو پاره شد و به اشغال روسیه و ایران درآمد! اکنون با جنگ و رشادت​هایی که شده آذربایجان شمالی از اشغال روس​ها آزاد شده و باید جامعه​ی جهانی کمک کند که بتوانیم آذربایجان جنوبی را نیز از اشغال ایران آزاد کنیم و دوباره آذربایجان یکپارچه را ایجاد کنیم!".
بيشرمی و دروغ​گويی از اين بيشتر!؟ آيا در قرن نوزدهم اين کشورمان ايران نبود که مورد حمله​ی روس​ها قرار گرفت و با وجود رشادت​ها و دلاوری​های مردمش از ترک و فارس و غیره بخش​هايی از آن به اشغال روس​ها درآمد؟ آيا اين روس​ها نبودند که به منظور بهره​برداری​های بعدی بخش اشغالی خود که در طول تاريخ همیشه به نام آران (سرزمین شمال رود ارس) شناخته شده بود را به آذربايجان تغيير نام دادند؟ آيا آذربايجان عزیزمان همواره بخش مهم و تعيين​کننده​ای از ايرانمان نبوده است؟
کشور عزيز ما ايران موزاييکی از قوم​های مختلف ايرانی است. در هر مقطعی از تاریخ، فرمانروایان کشورمان از یک بخش و قوم کشور بوده​اند. زمانی لرهای زندیه بر کل کشور حکم رانده​اند و زمانی خراسانی​های افشاریه. دوره​ای مازندرانی​های آل بویه زمامدار بوده​اند و دوره​ای سیستانی​های صفاریه. گاهی آذری​های صفوی که ریشه​شان از شهر اردبیل است بر کشور فرمانروایی کرده​اند و گاهی ترک​های قجر. پایتخت و شاه​نشین کشورمان در زمان​های مختلف شهرهای تبریز، قزوین، اصفهان، شيراز، اردبیل، تهران، مشهد... بوده است.جالب اينجاست که هميشه زبان ادب و خواندن و نوشتن نيز فارسی بوده است. در خانواده​ی ما نوشته​هایی با قدمتی بين يک تا دو قرن پيش وجود دارد که به اجداد آذربايجانی​​ام که نسل اندر نسل در اردبيل زندگی می​کرده​اند تعلق دارد از عقدنامه و مبايعه​نامه تا وقف​نامه و خاطرات. عمده​​ی اين نوشته​ها به زبان فارسی هستند در حالی که در آن زمان حکومت کل ایران در دست ترک​های قاجاریه بود و آذربایجان محل زندگی ولیعهد و از ولایات مهم کشور بود.
خجالت ​زده ​شدم هنگامی که يکی از دوستانم که پسر شریفی زاده​ی تهران با تبار شمالی است و در شهر تورنتو زندگی می​کند برايم تعريف کرد يک همکار ايرانی دارد که ترک تبريزی است و چند سالی می​شود به کانادا مهاجرت کرده اما اين هم​وطن ترک تبريزی​مان حاضر نيست با دوست من به زبان فارسی صحبت کند و به او می​گويد با من به زبان ترکی يا انگليسی حرف بزن و نه با زبان فارس​ها! دوست من هم که ترکی بلد نيست پس ناچار هرگاه که ساعت ناهار يا استراحت در کنار هم هستند بايد انگليسی صحبت کنند!
آيا اين شرم​آور نيست؟

نظر_

..........................................................................................................................................

[Powered by Blogger]