Thursday, August 26, 2004

مامان و بابا چند هفته است که به ايران برگشته‌اند. نمی‌دانم چرا اين ‌بار جدايی حتی از بار اول که آمديم کانادا هم سخت‌تر بود. شايد به اين خاطر که ۵۰ روز با هم توی يک خونه بوديم. کاشکی می‌شد که می‌آمدند و برای هميشه اينجا می‌موندند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانادا از ديد مامان و بابا:
بهترين جای تورنتو: Harbour Front (بندرگاهی واقع در جنوب تورنتو‍‍، کنار درياچه اونتاريو)
باحال‌ترين سرگرمی: دوچرخه چهارنفره سواری توی جزيره
زيبا‌ترين مکان: آبشار نياگارا
بهترين غذا از ديد بابا: چيکن ‌‌وينگز رستوران سنت‌لوييز با آبجو
بهترين غذا از ديد مامان: چيکن‌‌ وينگز رستوران سنت‌لوييز بدون آبجو
بهترين فروشگاه از ديد بابا: Walmart
بهترين فروشگاه از ديد مامان: فروشگاه يک ‌دلاری! :)

نظر_

..........................................................................................................................................

Thursday, August 19, 2004

شهر مونترال يکی از شهرهای استان کبک است. مردم و دولت اين استان تعصب زيادی در به کار بردن زبان فرانسه و پاسداری از فرهنگ خودشان در برابر تهاجم فرهنگ انگليسی دارند. از جمله قوانين استان کبک اين است که تابلوی همه‌ی فروشگاه‌ها بايد به زبان فرانسه باشد. اگر کسی بخواهد زبان ديگری را در تابلوی مغازه‌ يا شرکت به کار ببرد بايد در کنارش معادل زبان فرانسه آن را بنويسد، به گونه‌ای که حتما اندازه‌ی نوشته‌ی فرانسه بزرگتر و چشم‌گيرتر باشد. همه‌ی تابلوهای رانندگی نيز به زبان فرانسه هستند.
گروهی اين کار فرانسه‌زبان‌ها را زياده‌روی می‌دانند و می‌گويند به خاطر چنين رفتارهايی است که شهر مونترال رتبه‌اش به عنوان بزرگترين و مهم‌ترين شهر کانادا را از دست داده و اين مقام را به شهر تورنتو واگذار کرده است.
اما در برابر اين گروه، گروه ديگری هستند که می‌گويند اگر اين کارها انجام نمی‌شد فرهنگ فرانسوی استان کبک به کلی از بين می‌رفت. اين گروه برای نمونه شهر ويندزور (Windsor) استان اونتاريو را يادآور می‌شوند. نام بيشتر خيابان‌های اين شهر به فرانسه است و مردم شهر نيز بيشترشان نام‌های فرانسوی دارند ولی بر اثر سالها چيرگی انگليسی‌زبان‌ها اکنون مردم شهر نمی‌توانند فرانسه حرف بزنند و انگليسی‌زبان شده‌اند.

نظر_

..........................................................................................................................................

Wednesday, August 18, 2004

يکی از چيزهای جالبی که در مونترال دیدم، بازی جالبی بود که در پارک Mont Royal انجام می‌شد. يک عده جوان با زره، کلاهخود، شمشیر و سپر ( البته اسباب‌بازی) با هم می‌جنگيدند.


نظر_

..........................................................................................................................................

Monday, August 16, 2004

همیشه مونترال را دوست داشته‌ام. خیلی خوش گذشت. :)


نظر_

..........................................................................................................................................

Friday, August 13, 2004

امروز ميشولک و من به همراه يکی از دوستان برای يک گردش سه روزه راهی مونترال می‌شويم. ديگر دوستانمان در مونترال چشم به راه آمدن ما هستند. مونترال شهر زيبايی است و امروز پس از دو سال دوباره آنجا خواهيم بود. خوشحالم که دوباره با يک گروه از دوستان خوبمان دور هم خواهيم بود. همچون هميشه هنگامی که با هم هستيم خوش و شاديم. از ترک ديوار خنده‌مان می‌گيرد و از ديوار صاف بالا می‌رويم!

نظر_

..........................................................................................................................................

Wednesday, August 04, 2004

مامان و بابای ميشولک هفته‌ی پيش به ايران برگشتند. روزهای نخست پس از رفتنشان برايمان سخت بود، چرا که به بودنشان خو گرفته بوديم. گويی خانه‌مان يکباره ساکت شده بود و گرمی نداشت. هر آن چشم به راه باز شدن در و بازگشتشان از گشت و گذار روزانه بوديم. خاطره‌های خوش و عکس‌های قشنگی که گرفتيم ياد روزهای کنار هم بودن را هميشه زنده نگه خواهند داشت. خوشحالم که در اين سفر به آنها نيز خوش گذشت.
به اميد ديدار دوباره‌ و هر چه زودتر همه‌ی کسانی که دوستشان داريم.

نظر_

..........................................................................................................................................

[Powered by Blogger]