Wednesday, September 28, 2005
● يک ماه ميزبان پدر و مادرم بوديم. يک ماهی که به تندی گذشت و تنها خاطرهای خوش برايمان به جا گذاشت. به همراهشان از جاهای ديدنی زيادی ديدن کرديم. بيشتر از همه از آبشار نياگارا، شهر Niagara-On-The-Lake و چشمانداز شهر از فراز برج CN Tower خوششان آمده بود.
..........................................................................................................................................برايشان جالب بود که همه گونه غذای ايرانی از خورشتهای گوناگون تا نان بربری و سنگک را میتوان در تورنتو خريد. پدرم با دقت ويژهی خودش آمار گرفته بود که نزديک به ۱۰ مجلهی فارسی در تورنتو به چاپ میرسند که البته جملگی رايگان پخش میشوند. خوردن چلوکباب برگ خوشمزه با گوجه و کره و سماق و دوغ در يکی از رستورانهای ايرانی تورنتو همراه با نوای موسيقی شاد ايرانی نيز برايشان خوشايند بود. رانندگی درست رانندگان در خیابانها و بزرگراهها و همچنین سرسبزی شهر نیز از دیگر چیزهایی بود که برایشان چشمگیر بود. بستن کمربند خودرو را در روزهای نخست فراموش میکردند که آوای هشداردهندهی باز بودن کمربند، یادآوریشان میکرد! از اینکه هنگام خرید همه جا فروشندگان با خوشرویی و مهربانی با آنها برخورد میکردند و کارشان را راه میانداختند نیز خوششان میآمد. بسياری از لحظههای با آنها بودن را با کمک دوربين عکاسی و فيلمبرداريمان شکار کرده و جاودانه کرديم. آرزو میکنم هر جا که هستند تندرست و خوش باشند و به زودی بتوانیم دوباره ببینیمشان. □ نوشته شده در ساعت 3:25 PM توسط خنگ خدا نظر_
|
:وبلاگهايی که میخوانيم
|