Monday, July 26, 2004
● خستگی در کردن
..........................................................................................................................................آخر هفتهی خيلی خوبی داشتيم. هر دو روز را به گردش و خوشی گذرانديم. ديشب پس از چند ساعت رانندگی ساعت نزديک ۱ بامداد بود که به خانه رسيديم. ساعت ۷ که ساعت زنگ زد به سختی چشمانم را باز کردم. سر کار هم چرت میزنم! پس از ناهار داشتم با يکی از همکاران که يک خانم چينی است گفتگو میکردم. از وی پرسيدم که آيا آخر هفتهی خوبی داشته. در جواب گفت بله آخر هفتهی خوبی بود ولی آنقدر کارهای گوناگون انجام داديم که امروز خسته سر کار آمدهام. ديدم مشکل همگانی است. به او گفتم که من هم خسته و خوابآلود هستم. خنديد و گفت تابستان اينجا کوتاه است و بايد بيشترين بهره را از آن برد. نگران خستگی نباش پنج روز طول هفته زمان داريم که خستگی در کنيم و برای آخر هفتهی پسين* آماده شويم! * تلاش میکنم تا به جای واژههای عربی قبلی و بعدی واژههای زيبا و فارسی پيشين و پسين را به کار ببرم. □ نوشته شده در ساعت 1:41 PM توسط خنگ خدا نظر_ Friday, July 16, 2004
● اخبار مامانی
..........................................................................................................................................اخبار مامانی به اخباری گفته میشود که دربارهی مامان و بابا باشد! در اين چند هفته مامان و بابای ميشولک را به جاهای زيادی بردهايم. جاهايی مانند جشنواره جاز، جشنواره خيابانی، جزيرههای زيبای نزديک شهر، پارکهای جنگلی و سينما و البته بازارچهها و مراکز خريد (چهار چمدان پر از چيزهای خريده شده نتيجه بردن مامان و بابا به اين مراکز خريد است!). بايد بگويم که مامان ميشولک عاشق فروشگاه يکدلاری شده است! کلی هم بخور بخور کردهايم! به دنبال خوردن غذاهای مامانپز و بيرونپز و فراموش کردن رژيم و ورزش، شلوارهايمان برايمان تنگ شدهاند! البته مشکل از ما نيست، گويا شلوارهايمان را شستهايم و آب رفتهاند! مامان و بابا شهر را هم خوب ياد گرفتهاند. صبحها خودشان سوار مترو میشوند و هر کجا دلشان بخواهد میروند. سوپرمارکتهای ايرانی برايشان جالب است. از اينکه در اين فروشگاهها از کلوچهی فومن و ليمو عمانی گرفته تا رب انار و خيارشور و نان بربری تازه پيدا میشود شگفتزده شدهاند! همچنين بوفههای غذای ايرانی که تعدادشان در شهر ما کم نيست نيز برايشان جالب است. □ نوشته شده در ساعت 1:22 PM توسط خنگ خدا نظر_ Thursday, July 08, 2004
● پاس داشتن زبان فارسی
..........................................................................................................................................بسياری از واژههای بيگانه که روزانه در زبان فارسی به کار برده میشوند همانندهای زيبای فارسی دارند. با کمی تلاش و پشتکار میتوان به فارسی روان نوشتن خو گرفت. برای نمونه آيا واژههای جايگزين زير زيباتر و روانتر نيستند: - نوشتافزار (لوازمالتحرير) - تندرو - تيزرو (سريعالسير) - همگانی (عمومی) - گذران زندگی (امرار معاش) - پيشامد ناگهانی (اتفاق غيرمنتظره) - سختگذر (صعبالعبور) - سختدرمان (صعبالعلاج) - دانستهها (معلومات) - سنگينبر (جرثقيل) - پرتو (اشعه) - آتشسوزی (حريق) - زادروز (تاريخ تولد) - شادباش (تبريک) - ساختگی (جعلی) - آشکار و نهان (معلوم و مجهول) - زرگری (طلافروشی) - زرين (طلايی) - گوهر (جواهر - جمع جوهر است برگرفته از واژهی فارسی گوهر) - خاور (شرق) - باختر (غرب) - بلند (مرتفع) - بلندا (ارتفاع) - درازا (طول) - پهنا (عرض) - ژرفا (عمق) - ژرف (عميق) - گردشگر (توريست) - گردشگری (توريسم) - دهشتافکن (تروريست) - دهشتافکنی (تروريسم) - نامدار - نامی (مشهور) - پسين (بعدی) - پيشين (قبلی) - شادروان (مرحوم - مرحومه) - سوگ (عزا) - سوگواری (عزاداری) پيشنهاد من اين است که هنگام نوشتن٬ نخست هر آنچه زودتر به فکرمان میرسد را روی کاغذ بياوريم و سپس نوشتهمان را ويرايش کرده و واژههای بيگانه را جايگزين کنيم. نياز به يادآوری است که در اين راه نبايد زيادهروی کرد. گروهی از واژهها آنچنان در زبان فارسی جا افتادهاند که جايگزين کردنشان آسان نيست و شايد نشدنی باشد. همچنين ممکن است واژهی جايگزين پيشنهاد شده برای مردم دلچسب نباشد. برای نمونه واژههای فارسی فهشنگ و گلفهشنگ که در گذشته به جای واژههای غار و قنديل پيشنهاد شده بودند ولی مردم نپذيرفتند و به کار نبردند. واژههای خودرو جمعی بزرگ و کشلقمه را نيز به ياد داريد که به جای اتوبوس و پيتزا پيشنهاد شده بودند! راستی کسی میتواند جايگزينهای مناسبی برای واژههای زير پيشنهاد کند: - فارغالتحصيل - لبنيات (فرآوردههای شير؟) - بينالمللی □ نوشته شده در ساعت 12:50 PM توسط خنگ خدا نظر_
|
:وبلاگهايی که میخوانيم
|